باران عشق

نه نام.. نه چهره.. نه اثر انگشت.. آدم ها را از مدل"آه"کشیدنشان بشناسید::..

باران عشق

نه نام.. نه چهره.. نه اثر انگشت.. آدم ها را از مدل"آه"کشیدنشان بشناسید::..

تو!!!

 


لینک دانلود


http://s6.picofile.com/d/7fd5d06a-2d19-4e3a-a03f-b9d3437e307d/toii.mp3

 

دیشب در جاده های سکوت در ایستگاه عشق ،هرچه منتظر ماندم کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد

 

تمام تردید من از آهنگ های نابلد توست کمی دوست داشتن را تمرین کن

 

بی قرار هیچ قراری نبوده ام مگر قراری که با تو داشتم و هرگز نیامدی

 

تعجب نکن اگر شعر تازه ای برایت نمی نویسم ،هیچ مدادی وقتی خیس میشود نمی نویسد 

امشب باز هم پستچی پیر محله نیامد ،یا باید خانه مان را عوض کنیم یا پستچی را ،تو که هرروز برایم نامه می نویسی؟ 

 

عاشق تر از همه ما موش کوری است که زیبایی عشقش را چشم بسته قبول دارد

 

این با تو بگو دوستت دارم ،نترس من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید 

هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو دلی ر ا به دریا زدم که از آب واهمه داشت 

هرچند نمی دانم خواب هایت را با که شریک میشوی اما هنوز شریک تمام بی خوابی های من تویی

 

همیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی


سکوت...

 

گاهی سکوت
یعنی “اما” … یعنی “اگر” …
یعنی هزار و یک دلیل که “دل” میترسد بلند بگوید …

ساااال نو مباااارک....

 

 

سایه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستی بهار
سکوت دعا
سرور جاودانه
این است هفت سین آریایی
نوروز مبارک

سالهاست...

 

 

 

سالهاست که ...
در لایه های نابود اینگونه زیستنی
می گردم و ..
می گردم
تو را
و خودم را
بیگناه گم کرده ام
در خویشتنی که هر گز خوش نبود
چقدر دلم برای خواستن تنگ می شد
تا اینکه دریافتم
این زندگی
نه تویی
نه من
ما گم شده ایم
در نا کجا آباد خود ساخته ای که نشانی ندارد

دانلود آهنگ رهایش کن با صدای محیا

متن آهنگ رهایش کن با صدای محیا   

    

 


 

 

برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید..!! 

 

 دانلود رهایش کن      

 

باید رهایش کرد ... 

آن هنگام که دوست داری دلی را مالک شوی رهایش کن ...

پرنده در قفس زیبا نمی خواند گرچه برایت تمام لحظه ها را نغمه خوانی کند.

بگذار برود ...

تمام افق ها را بگردد و برای تمام نگاه ها آواز سر دهد.

صبور باش و رهایش کن.

گفته اند: « اگر از آن تو باشد باز می گردد و اگرنباشد ...نه »

قفس، آفریننده ی عشق نیست...

گمان نبر که دانه های رنگارنگ، دل، طبیعت آزاد این پرنده ی زیبا را اسیر تو می کند.

می دانم ...می دانم ...

که رها کردنش رنج می آفریند

زیرا چه بسیار رهایی ها که به دلتنگی ها و گاه فراموشی ها می انجامد.

اما ماندن بی آنکه صادقانه دل سپردنی باشد رنجی است بسی دردناک تر ...

آن هنگام که با کمترین خطایی روزنه ای گشاده شود و بگریزد ...

آن هنگام را چه توانی کرد؟! ...

تو می مانی و این همه روزهایی که رنج برده ای اهلی شدنش را.

رهایش کن ...

دوست داشتن را رهایی است که زیبا می کند.

پرنده ای که به تمام باغ ها سر می زند.

به تمام گل ها عشق می ورزد

و تمام سر شاخه های درختان تنها را

حتی اگر پیر و خشکیده باشند

لحظه ای میهمان می شود.

از تمام چشمه سارها می نوشد و حتی می گذارد

شیطنت کودکان، بال او را زخمی کند و خنده ای هدیه دهد ...

اگر به سویت بازگشت بدان همیشه با تو می ماند.

و اگر رفت و دل به باغی دگر سپرد به گلی دگر ...

و شاید قفسی دگر از آن تو نیست ...

بگذار رها باشد!

برای به دست آوردن دلی تلاش نکن ...

دوستش بدار

اما گمان نبر که با کوشیدن، دلی از آن تو می شود

که «کشش چو نبود از آن سو،چه سود کوشیدن ؟!...»

بگذار مهر ورزیدن چونان چشمه ای جوشان هر تشنه ای را سیراب کند

اما مگذار که دستان هوس آلوده ای گل آلودت کند.

به آنهایی عشق بورز که تو را زلال تر و زیباتر می کنند ... .

دلی را اسیر نکن و اسیر دلی نشو ... 

 

دیروز امروز فردا!!!!

امروز همان  

فرداییست که  

دیروز انتظارش را می کشیدیم...!!!

رفتی؟؟!!به سلامت...

 

 

رفتی؟؟ 

به سلامت! 

من خدا نیستم بگویم صدبار اگر توبه شکستی باز آی.. 

 

آنکه رفت به حرمت آنچه با خود میبرد حق بازگشت ندارد.. 

 

رفتنت مردانه نبود.. 

لااقل مرد باش و برنگرد.. 

 

این را بدان خط زدن بر من پایان من نیست.. 

آغاز بی لیاقتی توست..